کنفرانس لندن برای خِنگها
“فور دامیز For Dummies (برای خِنگها) مجموعهای است بزرگ از کتابهای آموزشی که بصورت راهنماهای غیرپیچیده برای کاربران تازهوارد نوشته و منتشر میشود…” (دانشنامه آنلاین ویکیپدیا)
خِنگِ هار را نمیشود تسکین داد! بقول چرچیل، تلاش برای تسکین دادناش مثل این میماند که “تمساح را غذا بِدی به این امید که خودت را آخر از همه بخورد!”
همین چرچیل، با آن بیانِ مستدل و قلم برّندهاش که نوبل ادبیات را برایاش به ارمغان آورد، دربابِ دموکراسی و نقصِ فنّیِ آن میگفت: “بهترین استدلال در ردّ دموکراسی این است که یک گپِ پنجدقیقهای با یک رأیدهندهیِ معمولی داشته باشی!”
نویسنده و اندیشمندی فرانسوی این اواخر، با بالا گرفتن مباحث درارتباط با معایبِ دموکراسی در عصر دیجیتال و فیسبوک و توئیتر، به نکته بسیار درستی اشاره داشت و گفت: “اگر با گوتنبرگ و عرضه فنآوریِ چاپ، پارآدآیم زمانه تغییر کرد و تقاضا در میان توده برای خواندن رو به افزایش نهاد، با توئیتر تقاضا برای نوشتن بالا گرفته است!” به عبارت دیگر، با گوتنبرگ همه میخواستند بخوانند، با توئیتر همه میخواهند بنویسند. با چاپ همه خواننده شدند، با توئیتر همه نویسنده! از یوهانس گوتنبرگ، مخترع چاپ در قرن 15 میلادی، تا جک دورسی، بنیانگذار شرکتِ میکروبلاگینگِ توئیتر، منحنیِ پیچیدگیهایِ دموکراسی یک نمودار صعودی است. تا جایی که حتی در قدیمیترین و قدرتمندترین دموکراسیِ دنیا هم، جدال میان اِلیت و مآس، میان نخبگان و توده، بالا گرفته است. چون در زمانه دورسیها و زاکربرگها، “توده با شکم خالی و دِلِ پُر وارد کانتری کلاب شده است” تا به اِلیت بگوید “دموکراسی یعنی شکمسالاریِ توده!” ولی ریمون آرون فرانسوی و خیلیهایِ دیگر که هم عقل سلیم داشتند و هم دانش فصیح، بخوبی میدانستند که دموکراسی هر چه باشد تودهسالاری نیست، نخبه و نخبگانسالاری است. “آنچه مهم و تعیینکننده است، کیفیّت این الیگارشیِ نخبگان است و سامانه تربیت و گزینشِ آنها.” تفاوت میان دموکراسیهایِ خلقیِ شرقی و دموکراسیهایِ لیبرالِ غربی هم در همین بود: الیگارشیِ نخبگانِ دموکراسیهایِ خلقی در شرقِ اروپا از فیلترینگِ عقیدتیِ ماتریالیزم دیالکتیک و از صافیِ سیستم بسته و تکحزبیِ کمونیست رد میشد؛ الیگارشیِ نخبگانِ دموکراسیهایِ غربی از اِکوسیستم رقابتی و شایستهسالار نظامهایِ باز لیبرال. نخبگانِ شرقی سروتهشان به چند نفر و نهایتاً به یک نفر، یعنی به رئیسِ وقتِ پولیتبورو ختم میشد (از لنین و استالین گرفته تا برژنف و گرباچف)؛ نخبگانِ غربی مدام در چرخشِ فکر و استعداد در بازآفرینیِ خود بوده و هستند. دموکراسیهایِ خلقیِ شرقی با نخبگانِ یکدستشان سقوط کردند. دموکراسیهایِ لیبرالِ غربی با تنوع نخبگانشان صعود. چون نخبگان ایشان از نخبگان آنها بهتر و ورزیدهتر و دوراندیشتر و مُدبّرتر بودند.
خلاصه میکنم: دموکراسی، چه شرقی باشد چه غربی، چه خلقی چه لیبرال، الیگارشیک است. همه در آن مستقیماً حکومت نمیکنند. الیگارشی متشکل از نخبگان یا اِلیت است. نخبگانی که یکدست باشند مثل آبِ راکد میگندند و سقوط میکنند. نخبگانی که یکدست نباشند و گردش استعداد و فکر در میان آنها بالا باشد، از تنش پویایی میسازند و پیشرفت میکنند. هم خودشان و هم همه بدنبالِ آنها…
طنز تاریخ معمولاً تلخ است! یکی از مصداقهایِ تلخیِ آن هم در همین مقطع تاریخیِ خودمان است: هنگامی که گسلهایِ اجتماعی در پی تجاربی مانند تمامیّتگراییِ مذهبی، بطور غیرعادی و خطرناکی عمیق و چرکین میشوند و تنوع آراء در رهبریِ گذار از بحران به یک ضرورت حیاتی تبدیل میشود، لُمپَنها درعوض با طرد تنوع در رهبریِ نیابتی، خواهانِ یک رهبری ناب و خالص و یکدست میشوند؛ غافل از اینکه تیغِ تکرأیی، منطقی جز منطقِ حذفی نمیشناسد! روسها تحتِ رهبریِ خالص و یکدستِ لنین و استالین، 25 میلیون کشته دادند تا مزّه یکدستی را بچشند! پشتِ سرِ آن، 27 میلیون قربانیِ روس در طی جنگ نه تنها اوضاع روسیه را بهتر نکرد، که این کشور را در سراشیبیِ مسیری قرار داد که هنوز که هنوز است از آن بیرون نیآمده است. در قرن 18 میلادی، پیش از آنکه “مطلقه” در فرانسه به “مشروطه” تبدیل شود و “لوئی، پادشاه فرانسه” بشود “لوئی، پادشاه فرانسویان”، یکی از دَرباریان، با همان تکبّرِ دَرباریاش، به نویسنده جوانی برخورد و گفت: “من فلانی ام! حضرت عالی کی باشید؟!” نویسنده گمنام جوان هم در پاسخ آن درباریِ متکبر گفت: “من وُلتِر ام! من نام خودم را آغاز کردهام، حضرت عالی نام خودتان را به پایان میبرید!” چند صباحی پس از آن امّا، لیبرالیزم فلسفی و اندیشه وُلتری زیر پایِ لُمپَنها لِه شد و ژاکوبنها به تنوع آراء پایان دادند و “ماشینِ یکدستساز” را راه انداختند. ماشینی که در تاریخ به گیوتین شناخته شده است…
پیش از شناساندن برخی از چهرههایِ شاخص کنفرانس لندن، این توضیحاتِ مقدماتی را برای آنهایی گفتم که بجایِ آنکه در شرایط خطیر فعلیِ کشور و مردم و منطقه، مباحث و مفاهیم کلیدیِ این نشست را در فضایِ مجازی به بحث بگذارند، به لندنبَشینگ و کوبیدنِ شخصیتهایِ شرکتکننده در آن نسشتهاند! بجای آنکه “دردِ مشترکِ ما” و “دوگانهیِ ملیِ بقاء یا انقراضِ ایران” را به بحث بگذارند، با تازیانه توئیت به شهریار آهی و جواد خادم و عبدالله مهتدی و احمد رأفت… میتازند و پیچک و هشتگ میزنند که اینها #اپوزیسیون_دیروز اند! بجای آنکه “دوراهیِ آنارشی یا دموکراسی”، “خلاء اتوریته سیاسی” پس از سقوطِ نظام، و نقش نخبگان در شکل دادن به “اِکوسیستم سیاسیِ مدرن و پایدار” فردا را به بحث و تبادل نظر بگذارند، تَگ میکنند و اَنگ میزنند و وَنگ میزنند که مهندس هاشم خواستار (رئیس کانون صنفی معلمان مشهد) و مهندس حشمت طبرزدی (دانشآموخته پلیتکنیک و مدیر مسئول نشریه پیام دانشجو) و دکتر رامین احمدی (نویسنده، استادیار پزشکی در دانشگاه ییل، عضو مؤسس مرکز اسناد حقوق بشر در ایران و مرکز گریفین برای بهداشت و حقوق بشر، سرپرست گروه تحقیق پزشکان برای حقوق بشر در جمهوری چچن در فوریه 2000)… “پنجاهوهفتی”اند و “التقاطی” و “آبروغنی” و “سرسپرده”!
بنابراین لازم دیدم چکیدهای از کارنامهیِ برخی از شخصیتهایِ شرکتکننده در “کنفرانسِ لندن” را به اطلاع برسانم تا تفاوت میان آکتیویسم سیاسی و رهبریِ سیاسی مشخص شود. تا این امر بدیهی برای همه روشن شود که با “جانم فدایِ رهبر” نمیشود “اکوسیستم سیاسی مدرن و پایدار” ساخت! چرا که کارستانی از این دست به “نخبگان و مهارتهایِ پارلمانی و دادوستد سیاسی” نیاز دارد. چراکه کار هر بُز نیست خرمَن کوفتن، گاو نَر میخواهد و مرد کهن… بعلاوه “رهبرانِ گمنام شبکههایِ فعالینِ جوان، بویژه در داخل کشور”.
چکیدهای از کارنامه و پیشینه برخی از شخصیتهای کنفرانس لندن
جواد خادم
خادم زادهیِ مشهد است. پدربزرگ او در زمان رضا شاه بازداشت شد. خودش در زمان محمدرضا شاه وزیر شد. محمدتقی بهلول، یکی از محرّکان “واقعه مسجد گوهرشاد”، در پی سرکوبِ آن به پدربزرگ خادم پناه برد و از همانجا ایران را ترک کرد و به افغانستان گریخت. پدربزرگِ خادم در پیِ این اقدام بازداشت و زندانی شد و در زندان از تاریکیِ مطلق بیناییِ خود را از دست داد و اندکی پس از شهریور 20 نیز آزاد شد و جان سپرد. پس از انقلابِ 57، بهلول از افغانستان به ایران بازگشت و خواهان میانجیگری میان پدر جواد خادم، از مخالفانِ سرسختِ خمینی، و “رهبر” میشود که…
باری! خادم بواسطه روابط گسترده خانوادگی از دیرباز با محافلِ عرفانی ارتباطاتِ تنگاتنگی دارد و هم این حلقهها و هم روحانیت شیعه را خوب میشناسد. در دهه 50 میلادی و با تشویق پدر به عضویتِ حزبِ ایران شاخه مشهد درآمد. پس از آن به تهران آمد و به دارالفنون رفت. حامیِ مصدق شد و دو هفتهای به زندان افتاد. پس از آن و در دهه 60 میلادی راهی انگلستان شد و تحصیلاتِ عالی خویش در رشته مهندسیِ ساختمان را با کارشناسیِ ارشد در مدیریت و علوم سیاسی تکمیل کرد. عضو کنفدراسیون شد و در 1966 به ایران بازگشت و بلافاصله وارد بازار کار شد. در 1968 برای نخستین بار در ایران مهارتِ مدیریتیِ contract management را وارد صنعت ساختوساز کرد، شرکت ساختمانی Akam Group را راه انداخت و مراتب ترقی را بسرعت طی کرد، بطوری که در 1971 با 25 هزار کارمند به گردش کاری معادل 250 میلیون دلار رسید. در 1974 پیشنهاد هویدا برای وزارت مسکن و شهرسازی را بدلایل سیاسی رد کرد. پنج سال بعد، و برای کمک به نجات ایران از پرتگاه مذهبی، همین وزارت را در کابینه بختیار عهدهدار شد. در 1980 در فرانسه به واپسین نخستوزیر محمدرضا شاه پهلوی پیوست و جنبش مقاومتِ ملی ایران را پایهگذاری کرد. پس از آن “کودتای نوژه” را سازماندهی کرد، طرحی که به شکست انجامید و 283 نفر، که اغلب از افسران دلیر و میهندوستِ ارتش ایران بودند، در آن جان باختند. پدر جواد خادم و یارِ روزهایِ سختِ “محرّکِ واقعه مسجد گوهرشاد”، یکی از جانباختگانِ نوژه بود…
شهریار آهی
آهی زاده تهران است. عمویِ پدریاش، مجید آهی، در 1314 در دورهای که راهآهنِ سراسری در ایران راهاندازی میشد، وزیر راه رضا شاه بود. دوست محمدعلی فروغی، وی از 1319 تا 1321 در کابینههایِ منصور، فروغی و سهیلی وزیر دادگستری بود. مجید که به زبانهای روسی و فرانسوی تسلط کامل داشت، از 1321 تا 1325 آخرین سمتِ سیاسیِ خود را در کوران جنگ دوّم جهانی به عنوان سفیر کبیر ایران در اتحاد شوروی عهدهدار شد. نیای وی، میرزا ابوالقاسم آهی نیز از سیاستمداران بزرگ زمان خود بود.
شهریار آهی تحصیلات خود را در دانشگاه تهران و پس از آن در اِمآیتی بپایان رساند. وی مهندسی الکترونیک و دکترای برنامهریزی و مدیریتِ اقتصادیِ استراتژیک را داراست. پس از مهندسی الکترونیک در اِمآیتی، آهی با Ithiel de Sola Pool، یکی از “چهرههای انقلابی علوم اجتماعی در قرن بیستم” آغاز بکار کرد. استادِ آهی در این زمینه “یکی از پیشگامان پژوهش در رابطه با تأثیراتِ تکنولوژی ارتباطات بر جوامع” بود. وی پایهگذار و مبتکر Technologies of Freedom بود، عنوان کتابی که در 1983 منتشر شد و به یکی از آثار کلاسیک در این زمینه تبدیل شد. کتاب دیگری که از استادِ آهی و با همکاری وی منتشر شد، Mass Communication است که امروزه یکی از کتابهای مرجع در مقطع دکترا برای دانشجویان رشته رسانه و ارتباطات بشمار میرود.
شهریار آهی پس از آن پژوهشگر ارشد پروژه General Implicator در اِمآیتی شد. در قالب همین طرح بود که برای نخستین بار با بکارگیری natural language deductive and inferential system سامانه Arpanet طراحی شد. سالها بعد، اینترنت از دل همین پروژه بیرون آمد.
وی دکترای خود را در 1978 با عنوان Regression Model for Predicting Energy Pricing Policies of OPEC در اِمآیتی بپایان رساند.
پس از فروپاشی اتحاد شوروی، آهی یکی از بنیانگذاران Baltic Fund بود، نخستین صندوق سرمایهگذاری در کشورهای حوزه بالتیک. اوّلین گروه از جوانانی که مدیریتِ نخستین شرکتهای asset management در این کشورها را عهدهدار شدند، زیر دست آهی تربیت شده بودند. در همان سالهای پس از فروپاشی در بلوک شرق، شهریار آهی مدیر US-Baltic Foundation نیز بود، بنیادی که مأموریتاش توسعه نهادهایِ جامعه مدنیِ دموکراتیک در کشورهای حوزه بالتیک بود.
در سالهای 90 میلادی، آهی مدیر عامل و رئیس کمیته اجرایی ARA Group International (“AGI”) بود. United Press International و MBC، نخستین شبکه رادیوتلویزیونی سراسری عربی، از زیرمجموعههای AGI هستند. اصلاح ساختاری این سازمانها و منطبق کردن آنها با تکنولوژی مدرن در عصر اینترنت و نیز راهاندازی شبکه خبری 24ساعته العربیه، از دیگر کارهای شهریار آهی در سالهای 90 و 2000 میلادی محسوب میشود. در 2001 میلادی، شرکت رسانهای اِم بی سی به ریاست آهی، بیشترین درآمد را در میان شرکتهای رسانهای دنیای عرب به دست آورد. در 1388، باراک اوباما، امتیاز نخستین مصاحبه خود بعنوان رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا (POTUS) را به العربیه داد.
تا یادم نرفته این نکته آخر را هم یادآوری کنم: شهریار آهی مدتها معلم و مربّی شاهزاده رضا پهلوی بود…
عبدالله مهتدی
عبدالله مهتدی در 1949 میلادی در کردستان ایران زاده شد. وی رهبر حزب کومله است، یکی از احزابِ مهم و تاریخی کردستان با پیشینهای چهل ساله. پدرش در 1946 از رجال “جمهوری مهاباد” بود. پس از آن مهتدیها به تهران آمدند و ساکن پایتخت شدند و پدر به تدریس علوم فقهی مشغول گشت و عبدالله از دانشگاه تهران فارغالتحصیل مدیریت شد. کومله، به عنوان یک سازمان چپِ مستقل، با مهتدی و دیگر دانشجویان کُرد در 1969 در تهران شکل گرفت…
عبدالله مهتدی سه بار در زمان پادشاه فقید و یک بار در زمان خمینی بازداشت شد و مجموعاً سه سالی را در زندان سپری کرد. مهتدی در جریان انقلاب 57 راهپیماییهای متعددی را در نقاط مختلف کردستان سازماندهی کرد. با این حال، اعتراضات مردم کُرد با آنچه در تهران میگذشت در تباین بود: در حالی که در تهران تظاهرات محتوای مذهبی پیدا میکرد و مردم دنبالهرو ملاها و “روشنفکرهایِ مذهبی” شده بودند، در کردستان اعتراضات مردم از آلودگی به مذهب در امان ماند و مصونیت آن از مذهبزدگی مدیون رهبری همچون مهتدی و امثال او بود. هنگامی که در تابستان 1358 خمینی به سرکوب وحشیانه مردم کردستان فرمان داد، مهتدی به عنوان یکی از رهبرانِ سیاسیِ مقاومتِ کردستان بیش از پیش برجسته شد. سرانجام زمانی که حکومت اسلامی در برابر مقاومتِ کردستان مجبور به مذاکره شد، عبدالله مهتدی یکی از سرانِ کُرد در هیأت مذاکرهکننده بود. در دهه 90 میلادی، مهتدی یکی از نخستین رهبران سیاسی در میان مخالفین حکومت اسلامی بود که جهتگیری به سوی دموکراسی و ارزشهای دموکراتیک را در رأس اولویتهایِ نیروهای نوپای اپوزیسیون قرار داد. در سال 2000 میلادی، مهتدی نقشی محوری در گرایش نوین سوسیال دموکراتیک کومله ایفا کرد. عبدالله خواهانِ ایرانی آزاد و دموکراتیک با حکومتی تمرکززداییشده است که تنوع قومی و فرهنگی در آن، نه به چشم یک نقیصه یا عیب، که به دیده یک سرمایه ملی انگاشته شود.
احمد رأفت
احمد رأفت، مسئول رسانهای کنفرانس لندن، از باسابقهترین روزنامهنگاران ایرانی در سطح جهان است. وی 23 سال روزنامهنگار ارشد و مخبر بینالمللی هفتهنامه اسپانیاییِ Tiempo بود. رأفت مدتها دبیر کل اتحادیه روزنامهنگاران خارجی در ایتالیا بود و همکنون نیز دبیر کل سازمان ایتالیایی و غیردولتیِ Information Safety & Freedom میباشد. در ایتالیا پنج سال در خبرگزاری AdnKronos International مفسر امور خاورمیانه بوده و دو سالی هم مدیریت این خبرگزاری که مهمترین آژانس خبری این کشور میباشد را عهدهدار بوده است. وی چندین دوره مشاور دبیر کل فدراسیون ملی روزنامهنگاران ایتالیا بوده است. احمد در 1979 در اولین انتخابات مستقیم پارلمان اروپا در دو استان ایتالیا نامزد شد و رایزنیِ بینالمللیِ استانداریِ ایالتِ توسکانی را نیز عهدهدار بوده است.
فریدون احمدی
فریدون احمدی، یکی دیگر از برگزارکنندگان کنفرانس لندن، در کنار منوچهر مقصودنیا و ماشاالله سلیمی، از کادرهایِ رهبریِ جنبش چپ در ایران معاصر محسوب میشود. فریدون، در کنار منوچهر و ماشاالله، در جهتگیریِ سوسیال دموکراتیکِ چپِ ایرانی و دوری جستن آن از خشونت و مبارزه مسلحانه و نیز در متشکل شدن آن در یک چارچوب مدرنِ حزبی و مدنی، سهم بسزایی ایفا کرده است.

Poster un Commentaire
9 کامنتها در "کنفرانس لندن برای خِنگها"
با احترام به اندیشه و قلم شما، آیا ” بی اعتمادی و پسیمیسم ” نهادینه شده در توده و الیت خاموش درون توده مهمترین غایب سخن شما نیست ؟ قدرت نرم ج ا هم که بماند.
با درود
جناب پرهام تشگر از تمامی زحماتی که در ارتباط با برگذاری مدیریت گذار میگشید وگشیده اید سپاسگذاری میکنم.
میدونم که چقدر این مناسبات وبر گذاری ها بار مالی بدنبال خواهد داشت که تا حالا ندیدم کسی اشاره ای بهش بکنه .
خواهش دارم هر گونه که خودتان واقای اهی صلاح میدانند فرا خوان داده تا کمک جمع اوری شود که بتوانید با دست باز مدیریت فرماید .
امید دیدار.
خیلی ممنون از مطلب کامل و مفیدتون