
مشروطه نوین: عقلِ سلیم
“در گوشهیِ این اتاقِ تاریک، یک باغ نشستهاست، بیدار.” (فریدون فرخزاد) “من از مُردن خستهام” واپسین کلاماش بود. طنینی برای واپسین فریادش. در مهرماه 1315 در خیابانِ امیریه در چهارراه گمرک در تهران زاده
"عنصر تراژیک در انسان مدرن، نه نادانیِ وی به معنایِ زندگیاش، که بیتفاوتیِ فزایندهیِ آن برای او ست"
“در گوشهیِ این اتاقِ تاریک، یک باغ نشستهاست، بیدار.” (فریدون فرخزاد) “من از مُردن خستهام” واپسین کلاماش بود. طنینی برای واپسین فریادش. در مهرماه 1315 در خیابانِ امیریه در چهارراه گمرک در تهران زاده
“باید از گذشته آنچه نیک است برداشت و آنچه بد است بازگذاشت.” کسروی در ملکۀ صحرا، درآمی بکارگردانیِ وِرنِر هرتسوگ (2015)، شرقشناسی نامیِ، زنی از اشرافیّتِ علمی و مالی و صنعتیِ بریتانیا، از خانوادهای که
تاریخ هر کشوری ترکیبی از عواملِ سهگانهیِ دین و دولت و فرهنگِ آن کشور است. برآمدِ تعامل و گاه تضادِ میان این سه عامل. دستکم برای آنهایی که به عاملی ماوراءطبیعی و ماوراءتاریخی باور ندارند!
“کسانی که انقلاب کردند و مملکت رو بهم زدند، همه اون موقع جوان بودند. این جوانانی که الان اینو میگن (یعنی از ما انتقاد میکنند – یادداشت نویسنده)، هیچ تجربهای ندارن. مثل کتاب بازنشدهان. ما
من نه باطنم آنچنان سالم است و نه ظاهرم آنچنان فاسد. بقول پُل والِری، شاعر و نویسنده فرانسوی، “گاه فکر میکنم و گاه هستم”. آنگاه که در فکرم، از فکر پیشساخته بیزارم؛ و آنگاه که
“یکی از صفاتِ منفی و بارزِ اِلیتهایِ توتالیتر این است که هرگز دنیا را آنچنان که هست ندیده و نیاندیشیده، و هرگز دروغها را با واقعیتِ وقایع مقایسه نمیکنند.” هانا آرنت، فیلسوفِ آلمانیتبارِ آمریکایی، در
“فور دامیز For Dummies (برای خِنگها) مجموعهای است بزرگ از کتابهای آموزشی که بصورت راهنماهای غیرپیچیده برای کاربران تازهوارد نوشته و منتشر میشود…” (دانشنامه آنلاین ویکیپدیا) خِنگِ هار را نمیشود تسکین داد! بقول چرچیل، تلاش
براستی چرا در سرزمینی که فرّ ایزدی در اساطیرش پرتو شاهی است و پرتو شاهی همان فرّ ایزدی، فرّ شیطانی جلوس کرد؟ چرا پادشاه ایران در برابر بیسوادی منبری و “پامنبریهایِ” بیسوادتر از خودش، خلعسلاح
وو-لینگ، یکی از فرمانروایانِ چینِ باستان، کموبیش همدوران با هخامنشیان، در بابِ دیروز و امروزِ زمانِ خود میگفت: “استعدادِ تقلید از مُدهایِ دیروز، برای بهتر کردنِ دنیایِ امروز کافی نیست.” (جادّههایِ ابریشم، پیتِر فرانکوپَن، 2015)